loading...
جالبستان
سید امین امیری بازدید : 92 1393/09/07 نظرات (0)

ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﻢ ﺯﻧﮓ

ﺧﻮﺭﺩ،ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ. ﺍﻟﻮﻭﻭﻭﻭ .....

ﻓﻘﻂ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ :!

ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﻣﺰﺍﺣﻤﯽ ﯾﻪ ﻓﻮﺕ ﮐﻦ ﺍﮔﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﺎ

ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﯽ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﻮﺕ ﮐﻦ،

ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ...

ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﯾﻪ ﻓﻮﺕ ﮐﻦ،ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﺩﻭ ﺗﺎ

ﻓﻮﺕ ﮐﻦ،ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ...

ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺍﻫﻞ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﯾﻪ ﻓﻮﺕ ﮐﻦ ﺍﮔﻪ ﻫﺴﺘﯽ

ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﻮﺕ ﮐﻦ،ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ...

ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺷﺎﻧﺪﯾﺰ،ﺍﮔﻪ

ﺳﺎﻋﺖ 12 ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﯿﺎﯼ ﯾﻪ ﻓﻮﺕ ﮐﻦ،

ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﻮﺕ ﮐﻦ .ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﻮﺕ

ﮐﺮﺩ ...

ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻡ. ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺤﺶ

ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻡ،

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻟﺒﺎﺳﺎﻣﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺩﮐﻠﻦ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻢ،ﺗﻮ

ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﯿﺪﻡ،

ﻓﮑﺮﻡ ﻫﻤﺶ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩ.

ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﻮﻣﺪﻡ ﮐﻪ ﺯﻧﻢ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ

ﮔﻔﺖ: ﻇﻬﺮ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﻣﯿﺎﯼ ﺧﻮﻧﻪ؟

ﺍﮔﻪ ﻧﻤﯿﺎﯼ ﯾﻪ ﻓﻮﺕ ﮐﻦ،ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺎﯼ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻓﻮﺕ

ﮐﻦ!!!!!!!!!!

محمد مهدی عبدلی بازدید : 45 1393/07/11 نظرات (0)
محمد مهدی عبدلی بازدید : 44 1393/07/07 نظرات (0)

 

 

میدونی این چیه؟

این یه عکس هوایی از همایش مونگول هاس،اگه دقت کنی جای تو هم خالیه...نیشخند

 

 

اگه برق ژاپن 1 ساعت بره آمریکا میتونه به ژاپن برسه، حالا اگه برق ایران او 1 ساعت بره چی میشه؟؟؟؟؟سوال

ایران تو جمعیت به چین  میرسه نیشخند

 

 

 

یارو رفته انجمن اهدای اعضای بدن عضو شده جو گیر شده همه اعضاء بدنو علامت زده... تعجب  بعد مرگش بیمارستانیه شلوار کردی و یه مشت سبیل تحویل خانوادش دادخنده

 

محمد مهدی عبدلی بازدید : 41 1393/07/06 نظرات (0)

غضنفر داشت سر هیچی بچه اش رو میزد بهش میگن بابا چرا میزنیش؟
میگه فردا کارنامه اش رو میگره منم فردا شهرستانم اینجا نیستم.!!

 

 

نامزد غضنفر بهش زنگ میزنه میگه:سلام عزیزم کجایی؟
غضنفر:با بابام دارم میرم بانک پول بردارم برم ماشین بخرم توکجایی؟
دختر:من توی همین اتوبوسی هستم که هستی!میخواستم ببینم خودت بلیط رو میدی یا من حساب کنم برات؟!!

 

 

 

 

غضنفر از سیاهپوسته می پرسه:شما سیاهپوستین؟ میگه آره از کجا فهمیدین؟غضنفر میگه:از لهجه ات!!

 

 

 

 

زن به غضنفر:نظرت راجع به عشقمون چیه؟
غضنفر:سعی کن ستهره ها رو بشمری
زن:واااای یعنی بینهایت؟!
غضنفر:نه عزیزم .تلف کردن وقته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

محمد مهدی عبدلی بازدید : 48 1393/07/04 نظرات (0)

 

 

 

به غضنفرمیگن تو پیامبرا به كدومشون ارادات بیشتری داری؟ میگه حضرت سوج میگن : حضرت سوج نداریم كه ؟ میگه : خودم دیدم پشت یه ماشین نوشته بود یا سوج


از غضنفر می پرسن خواهرت دختر زائیده یا پسر؟ میگه به من اطلاع ندادن, هنوز نمیدونم دایی شدم یا خاله

 
 
 
 

پلیس راهنماییی جلو غضنفررو میگیره میگه: كارت ماشین گواهینامه معاینه فنی بیمه … غضنفر میگه : چیكار كنم ؟ جمله بسازم؟

محمد مهدی عبدلی بازدید : 49 1393/07/04 نظرات (0)

 

 

 

بچه عکس مامان باباشو میبینه  از مامانش میپرسه چرا  عروسا لباس سفید میپوشن تو عروسی مثل شما  گفت چون بهترین روز عمرشون بچه بعد پرسید پس چرا دوماد سیاه میپوشه بیچاره بچه  یه هفته غذا بهش نداده مادره

 

 

 

 

 

یه دزده از زندان فرار میکنه تو جوب میخوام پلیس پیداش میکنه دزده میگه شما حق ندارید منو دستگیر کنید از اینجا به بعد وضیفه نیروی دریایی هست

محمد مهدی عبدلی بازدید : 66 1393/07/03 نظرات (0)

 

 

 

 

یه روز یه موچه با یه فیله ازدواج میکنه دو روز بعد فیله میمیره  مورچه میگه عجب روزگاریه دو روز باید زندگی کرد  یه عمر قبر کند

 

 

 

 

من حاضرم  کاز سمی خفن  بو بکشم بوی مدرسه رو نه بوی مضخرفیه

 

 

 

 

 

دختره رو هواپیما داشت حرف میزد با دوستش  مهماندار میگفت صحبت کردن قدقنه

 

خلبان غش کرد

مهماندار سکته و بال هواپیما جدا شد  و سقوط در جا هواپیما

محمد مهدی عبدلی بازدید : 44 1393/07/03 نظرات (1)

 

 

به غضنفر تو آینه عکس خودشو می بینه بعد می گه: ا…این چه آشناست ! بعد از یه ساعت فکر کردن داد می زنه: فهمیدم… این همون کره خریه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من!

 

 

 

 

به غضنفر میگن ترمز ABS چیه؟ میگه تو سرعت های زیاد و سر پیچ ها کار حضرت ابوالفضل رو می کنه!!!

 

 

 

 

 

غضنفر رفته بود زیارت امام رضا. بعد از زیارت دستش را برای احترام روی سینه اش گذاشت و عقب عقب آمد بیرون. یه دفعه دید که خورده به یه چیزی. نیگاه کرد، دید که یه تابلو است و روش نوشته: تبریز 5 کیلومتر!

 

 

 

 

غضنفر داشته کباب درست می کرده می بینه یه گربه داره نگاه می کنه داد می زنه آی بلال شیر بلاله.

محمد مهدی عبدلی بازدید : 55 1393/07/02 نظرات (1)

هزینه عمل دماغ اینقدر سنگین شده
پدر مادرا میخوان بچه‌دار بشن میگن :
دختر پسرش مهم نیست فقط دماغش سالم باشه !

 

 

ميگن هر کي دردودل کنه خالي ميشه !

يه سوال
اين کيف پول من با کدومتون دردودل ميکه که هميشه خاليه
 راستشو بگين

 

 

 

مرده به زنش اس ام اس میده عزیزمم من دیشب با ماتیکت رو سنگ توالت نوشتم دوستت دارم خانمه هم جواب میده نفسمم منم دیشب باهمون مسواکی که صبح دستت بود پاکش کردم...زوج خاصینداینا خداحفظشون کنه

محمد مهدی عبدلی بازدید : 42 1393/06/27 نظرات (0)

می گن مردهای مجرد کمتر از مردهای متاهل عمر میکنند ، اما مردهای متاهل بسیار بیشتر از مردهای مجرد آرزوی مرگ می کنند.

 

 

همسر یه تاجر به شوهرش میگه: هر وقت تو میری سفر من عصبی میشم.
شوهرش میگه : غصه نخور عزیزم ، من خیلی زودتر از آنی که تو فکر میکنی برمیگردم.
زن میگه : خوب همین عصبیم میکنه دیگه!

 

مرد به خدا می گه: چرا زن رو زیبا آفریدی؟

خدا می گه: واسه اینکه تو دوستش داشته باشی!

دوباره می پرسه پس چرا ناقص العقله؟

خدا هم درجواب به این سوال احمقانه مرد پاسخ میده:

واسه این که تورو دوست داشته باشه!!!

محمد مهدی عبدلی بازدید : 63 1393/06/25 نظرات (0)

ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻨﻮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ...

ﺍﺻﻦ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻧﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭﺍﺳﻢ...

ﻣﮕﻪ ﺑﺎﺳﻦ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﮑﺸﻪ !" ؟! ؟ ! ؟! ؟! ؟

نه..!

ﺧﺐ ﭘﺲ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺗﻮ ﺗﻠﻮﺯﯾﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ

'' ﺑﺎﺳﻨﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﮐﻨﻦ !!!!

 

 

بیا ادامه مطلب همشو ببین چشمک

جک غضنفر

غضنفر میره پیش دکتر میگه : آقای دکتر من 10 شبه که خواب میبینم دارم با کرگدنا فوتبال بازی میکنم.

دکتر میگه : خوب الان یه قرص برات مینویسم که شب دیگه این خوابا رو نبینی .

غضنفر میگه : آقای دکتر میشه امشب قرص هارو نخورم آخه امشب

فینالشه!!!

جک های خنده دار


اسپری سوسک کش زدم به سوسکه، سوسکه افتاده به پشت دست و پا میزنه...هم خونه ایم اومده میگه داره جون میده..؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ قیافه تورو دیده از خنده ریسه رفته

محمد مهدی عبدلی بازدید : 39 1393/06/20 نظرات (0)

 

نصیحت خنگول به پسرش : هیچ وقت زن نگیر به پسرت هم بگو زن نگیره!

 

 

پیامی برای دختران : ز گهواره تا گور دانش بجوی چون از شوهر خبری نیست!

 

 

سربازی راهیست برای آدم کردن پسرها...

اما هیچ راهی برای آدم کردن دخترها وجود نداره

 

 

 

 

جک سری 9

ساعت 7 صبح داییم به گوشیم زنگ زده برداشتم میگم: بــــــــله!؟

 

میگه خواب بودی؟

پـَـَـ نَ پـَـَــــ سر صبحی صدامو شکل داریوش کردم حال کنی!

محمد مهدی عبدلی بازدید : 44 1393/06/16 نظرات (0)

کار برد توری تو خونه شما هم اینه که نزاره پشه بره بیرون

 

حوصلم سر رفته بود زنگ زدم 118 گفتم شماره ادیسون اونم یه شماره دارد منم زنگ زدم گفت تیمارستان فارابی بفرماییدخنده

 

 

اگه دیدی تو ماه رمضون هرکی صبح بلند شد سرو صدا کرد بدون روزه سکوت گرفته امان از دست بابام کلافه

سید امین امیری بازدید : 52 1393/06/15 نظرات (1)

خداوند دید مرد گرسنه است نان را آفرید دید تشنه است آب را آفرید دید در تاریکی است

 

نور را آفرید دید هیچ مشکل دیگه ای نداره زن را آفرید!

********************

بیشتر مردها آرزوی بزرگ دارند ، اول داشتن خونه ، دوم داشتن ماشین برای فرار از خونه!!

********************

ریشه ی تمام نزاعها سه چیزند : زر ، زن ، زمین !!!

********************

کابینه زندگی مشترک:

 

زن=وزیر سلب آسایش ، شوهر= وزیر کار ، مادر زن= وزیرجنگ ، مادر شوهر=وزیر

 

اغتشاشات ، خواهر زن= جاسوس دو جانبه ، خواهر شوهر= وزیراطلاعات و بازرسی

 

پدر زن= وزیر ارشاد ، پدر شوهر= رئیس تشخیص مصلحت !

سید امین امیری بازدید : 56 1393/06/15 نظرات (0)

مورد داشتیم دختره قفل گوشیشو گذاشته رو شناساییه چهره !

بعدش رفت حموم برگشت دیگه گوشیش نشناختتش

☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻

زن به شوهرش میگه : تو هندوستان یک زن رو به قیمت یک گوسفند فروختند.. به نظر تو این بی انصافی نیست؟؟؟ شوهره میگه : نه اگه زن خوبی باشه می ارزه...

☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻

دغدغه های پسر جوان :

کار ندارم ، پول ندارم ، سربازی نرفتم ، ماشین و خونه ندارم ، و ...

دغدغه های دختر جوان :

لاک ناخونم پاک شده ، مهری سرویس طلا خریده ، دختر خاله ام ماشین داره ، مامان غذای خوب نمی پزه ، عروسکمو هنوز نخوابوندم!

☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻

خواهران گرامی به ادامه مطلب مراجعه نکنند!!!

 

 

 

سید امین امیری بازدید : 42 1393/06/15 نظرات (0)

آورده اند شیخ به همراه تنی چند از مریدان عازم بلاد کُفر گشته و به هتلی دخول کردند. به محض جلوس در اتاق، همی برق ها برفت و شیخ و مریدانش جملگی اندر کف برق بودندی , تا آنکه مریدی تلفنی در آن حوالی بیافت و با هزار بدبختی داخلی مورد نظر را شماره گیری نموده، لکن نتوانست منظور خود را بر هتل دار تفهیم نماید. مریدان یک به یک گوشی در دست گرفته و هرچه زور زدند تا منظور خویش تفهیم نمایند نشد که نشد !!!

از قضا شیخ رو بر ایشان کرده و فرمودند: Animal ها، تلفن را بر من همی عرضه دارید تا شما را کار یاد دهم.

شیخ چونان که گوشی در دست گرفتند با لهجه ای بسیار شیوا و فصیح عرض کردند:

 " Edison Dead In This Hotel " !!!

 و چون چشم بر هم زدنی برقها بیامد ... !!!

آورده اند که مریدان دو به دو سرهای خویش را بر یکدیگر کوبیده و خشتکهای خویش جر همی بدادندی و سپس در گروه های سه تایی عازم خیابان های بی روح شهر پاتایا گشتند, بلکه اندکی آرام گیرند.

سید امین امیری بازدید : 42 1393/06/15 نظرات (0)

آورده اند روزی شیخ مریدان را جملگی گرد آوردی و وقتی خوب گرد آمدند، آنها را به هم فشار دادی تا کله ی آنها به هم خوردی! یکی از مریدان در حالی که سر خود را می مالاندی در آمد که" یا شیخ! حکمت این در چه بود؟" شیخ گفت:" حکمت آن در باد فتخ مگس بود! در شناساندن کله ی پوک تو بود! حکمتی نداشت ابله! خواستم دور هم باشیم!"

مریدان چون این را شنیدند جامه دریدندی و نعره زنان دویدندی. دور که شدند، مریدی فریاد بر آورد: یا شیخ حکمت باد فتخ مگس در چه بودی؟؟

شیخ پاره آجری را برداشتی؛ و به سمت مرید که داشت دور می شد، نشانه رفتی و چون نشانه گیری شیخ خوب نبودی، پاره آجر به خطا شیشه ی همسایه  بغلی را شکستی.

شیخ مشغول ترسیدن بودی که پیرزنی سر از پنجره در آورد که "یا شیخ! حکمت این در چه بود؟ یک سنگ ریزه هم می انداختی می فهمیدم! بیا بالا کسی نیست!"

شیخ چون این را بشنید جامه دریدی و نعره زنان دویدندی به طوری که رکورد دو صد متر اوسین بولت را پنج ثانیه بهبود بخشیدی.

 

 

سید امین امیری بازدید : 67 1393/06/15 نظرات (0)

آوردند روزی شیخ و مریدان در کوهستان سفر میکردندی و به ریل قطار ریسدندی که ریزش کوه آن را به بند اورده بود.

ناگهان صدای قطار از دور شنیده شد.

شیخ فریاد زد که جامه هارا بدرید و اتش زنید که بدجور این داستان را شنیده ام!!! و در حالی که جامه ها را آتش میزدند فریاد میکشیدند و به سمت قطار حرکت میکردند، مریدی گفت: یا شیخ نباید دستمان را در سوراخی فرو بکردندی؟

شیخ گفت: نه حیف نان آن یک داستان دیگر است (خاک تو مخت) راننده قطار که از دور گروهی را دید لخت که فریاد میزنند فکر کرد که به دزدان زمین سومالی برخورد کرده!! و تخت گاز داد و قطار به سرعت به کوه خورد و همه سرنشینان جان به جان آفرین مردند!

شیخ و مریدان ایستادند شیخ رو به بقیه کرد و گقت: قاعدتا نباید اینگونه میشد؟!؟!

پس به پخمه ای رو کرد و گفت: احمق تو چرا لباست را در نیاوردندی و اتش نزدندی؟

پخمه گفت: آخر الآن سر ظهر است گفتم شاید همینطوری هم مارا ببینند و نیازی نباشد که ... !

نظر دهید !!!!

 

جک سری دوم

غضنفر به رفیقش می گه من یه تمساح پیدا کردم چیکارش کنم؟ میگه ببرش باغ وحش. فردا رفقیش می گه بردیش؟ غضنفر می گه: آره. تازه امشب هم        می خوام ببرمش سینما.

جک سری دوم

یه غضنفر تو آینه عکس خودشو می بینه بعد می گه: ا…این چه آشناست ! بعد از یه ساعت فکر کردن داد می زنه: فهمیدم… این همون کره خریه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من!

جک سری اول

طرف زنگ زده میگه کجایی؟ میگم تو چمران گیر کردم. میگه بزرگراه چمران؟ پـَــــــــ نَ پَــــــــ خونه آقامصطفی شام دعوتیم گیردادن نمیزارن بیایم

جک سری اول

تو تاکسی کناریم به راننده گفت من بچه امام حسینم ...

 

راننده پرسید میدون امام حسین؟

 

پَـــ نَ پَــــ ایشون خود علی اصغره ماشالله بزرگ شده مردی شده واسه خودش ...

جک سری اول

پشه نشسته رو پام داره خونمو می خوره , دستم رو بردم بالا بزنمش یهو داداشم میگه :

می خوای بکشیش؟! پَـــ نَ پـَـَـ خونش رو خورده می خوام بزنم پشتش آروغ بزنه ببرم بخوابونمش !!

سید امین امیری بازدید : 42 1393/06/14 نظرات (0)

در روایات آمده است روزیی مریدان گرداگرد شیخ دستان بر خشتکان بنشسته بودند و با گوش جان به فرمایشایت شیخ نیوش میکردند که به ناگاه شیخ رو به مریدی کرد و گفت: ای بی خشتک تو انارو چگونه میخوری؟

مرید خشتک برگشته با احساس غرور فراوان از اینکه شیخ اورا خشتکی حساب کرده گفت : شیخا ما انارو خوب میفشاریم و سپس می مکیم!

ناگهان شیخ برخیزید و با صورتی آکنده از چندش گفت: خاک بر سر خشتک گسسته ات کنند که ما انارو نمی خوریم بلکه سیفون را میکشیم تا بروند!!!

در مورد اتفاقات بعد از این سخن روایات بسیار است اما گوییند که مریدان خشتکان را گسسته و پیوسته سیفونها کشیدند تا بروند و سر بر بیابان های نوادا گذارند...

چه گویم چه سازم  نظر از شما ....

محمد مهدی عبدلی بازدید : 39 1393/06/14 نظرات (0)

 

 

تابلو مغازه یه لره مغازه برادران حیف نون جز ممد

 

 

لره هواپیما ربایی میکنه تفنگشو میزاره رو سر خلبان میگه برو مشهد میگه چرا مشهد اخه میخوام به خاطر کارام توبه کنم

 

 

 

خنده و جوک موجود است

سید امین امیری بازدید : 44 1393/06/14 نظرات (1)

روزي استادی از فرنگ از شيخ ما پرسید: شما تو ایران چایی بیشتر می‌خورید یا قهوه؟

شيخنا بگفتا: چایی بیشتر می‌خوریم ولی كتابي در غايت طرز تهیۀ قهوه در کشورمان داریم که 4 جلد است و هر جلدش به چه کلفتی! 

برق 360ولت از سر استاد فرنگی پرید و گفت: وای، نام آن کتاب چیست ؟

بگفتا: اصول کافی (کافی = قهوه)

پس از شنيدن اين جمله مريدان يكي در ميان خشتك به سر يكديگر كردند و سر در دیوار کوفتند!!!

جک

سید امین امیری بازدید : 41 1393/06/14 نظرات (0)
لره زنگ میزنه قم میگه آقا لطفا یه امام جمعه برای ما بفرستین… میگن:
یکی فرستادیم… لره میگه: اونو کشتیم باهاش امامزاده ساختیم یکی دیگه
بفرستین !!!

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مطالب کدام نویسنده را بیشتر می پسندید ؟
    کدام یک از بخش های سایت را بیشتر دوست دارید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 306
  • کل نظرات : 83
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 51
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 103
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 630
  • بازدید ماه : 1,957
  • بازدید سال : 9,914
  • بازدید کلی : 62,136
  • کدهای اختصاصی